جدول جو
جدول جو

معنی چپ چپا - جستجوی لغت در جدول جو

چپ چپا
گونه ای گل شیپوری زرد رنگ، گل پامچال
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپ چاب
تصویر چپ چاب
صدای بوسیدن، صدای بوسیدن کسی با وضعی صدادار، صدای بوسه های پی در پی، صدای دهن در وقت خوردن یا نوشیدن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ چشم
تصویر چپ چشم
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، دوبین، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ گرا
تصویر چپ گرا
کسی که با سیاست و روش دولت و اوضاع موجود کشورش مخالف است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچپا
تصویر پیچپا
خرچنگ، جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند
کلنجک، پنج پا، کلنجار
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
صدا و آواز بوسه را گویند. (برهان). آواز بوسۀ پی درپی است. (انجمن آرا) (آنندراج). آواز بوسه بود. (جهانگیری). صدا و آواز بوسه. (ناظم الاطباء). چپ چپ:
غلغل قرابه و چپچاپ بوس
جزبز قلیه فش شلواربند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
شفت. یکی از سه گونه آل که در جنگل های ارسباران است. درخت راهن. درخت سرخک. درخت طاقدانه. درخت قرانیا. درخت حب الشوم. شجرالقراصیه، میوۀ درخت چپچپی. راهن. سرخک. طاقدانه. قرانیا. حب الشوم. قراصیه. رجوع به شفت شود
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش حومه شهرستان زنجان که در 66هزارگزی شمال باختری زنجان و60هزارگزی راه تبریز به زنجان واقع شده. کوهستانی وسردسیر است و193 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و برنج، شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چَ چُ)
لفظی است تحقیر را. اصطلاح عامیانه ای در مورد تحقیر وتمسخر مخاطب. اصطلاح تحقیر که بیشتر مازندرانیان را گویند: چپ چس مازندران
لغت نامه دهخدا
خرچنگ، سرطان، (آنندراج)، خرچنگ را گویند که بعربی سرطان خوانند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چپچپ
تصویر چپچپ
صدای بوسه آواز بوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپچاپ
تصویر چپچاپ
صدای بوسه آواز بوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپ چپی
تصویر چپ چپی
شفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپچاپ
تصویر چپچاپ
((چَ))
چپچپ، صدای بوسه، آواز بوسیدن
فرهنگ فارسی معین
دست چپی، چپ رو، متمایل به چپ، کمونیست، سوسیالیست
متضاد: راست گرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوبین لوچ
فرهنگ گویش مازندرانی
تورم ماهیچه ای، گرفتگی ماهیچه ای پا
فرهنگ گویش مازندرانی
آب کم و اندکی که در کنار جوبارها جاری باشد و یا از تخته سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
دروغ بزرگ و شاخ دار
فرهنگ گویش مازندرانی
بستن یک سدت و یک پای ستور به هم، به گونه ای که نتواند بگریزد
فرهنگ گویش مازندرانی
کج و کوله
فرهنگ گویش مازندرانی
چپه چپه
فرهنگ گویش مازندرانی
با احساس چسبناکی، چسبنده، چسبناک، به طور لزج، لغزنده، بی کیفیّت
دیکشنری اردو به فارسی
چسبناک، چسبنده
دیکشنری اردو به فارسی